سایه ی خیال من

ساخت وبلاگ
گنج عشق تو نهان شد در دل ویران مامی زند زان شعله دایم آتشی در جان ماای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجویتا کند جانان ما از لطف خود درمان مایوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمالمی رسد شاهی ترا بر دلبران سایه ی خیال من...
ما را در سایت سایه ی خیال من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setareya بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 8 اسفند 1397 ساعت: 16:56

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی خبرانند

کانرا که خبر شد خبری باز نیامد

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم

سایه ی خیال من...
ما را در سایت سایه ی خیال من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setareya بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت: 11:18

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی ای دل ساقه جانت شکست

آن عزیزت عهدو پیمانت شکست

دیدی ای دل حرف من بیجا نبود

از برای عشق اینجا جا نبود

دیدی ای دل دوستیها بی بهاست

کمترین چیزی که میابی وفاست

سایه ی خیال من...
ما را در سایت سایه ی خیال من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setareya بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 2 اسفند 1397 ساعت: 5:31

هنوزم چشمای تو

مثل شبای پر ستارست

هنوزم دیدن تو

برام مثل عمر دوبارست

هنوزم وقتی میخندی

دلم از شادی میلرزه

هنوزم با تو نشستن

به همه دنیا می‌ارزه

اما افسوس تورو خواستن

دیگه دیره دیگه دیره

اما افسوس با نخواستن

دلم آروم نمیگیره نمیگیره

سایه ی خیال من...
ما را در سایت سایه ی خیال من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setareya بازدید : 56 تاريخ : پنجشنبه 2 اسفند 1397 ساعت: 5:31

دلتنگم نه برای کسی........ از بی کسی …
خسته ام نه از تکاپو....... از در به دری …
نه دوستی ، نه یادی ، نه خاطره ی شیرینی !
تنهایم تنهاتر از آن سنگ کنار جاده اما مشتاقم ،
مشتاق دیدار آنکس که صادقانه یادم کند …
جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره تا مبادا که تا بخورد
حتی گوشه ای از احساسم زیر دست این همه تنهایی !

سایه ی خیال من...
ما را در سایت سایه ی خیال من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setareya بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 2 اسفند 1397 ساعت: 5:31

دهانت را می‌بویند مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم دلت را می‌بویند روزگارِ غریبی‌ست، نازنین   و عشق را کنارِ تیرکِ راه‌بند تازیانه می‌زنندعشق را در پستوی خانه نهان باید کرددر این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرم سایه ی خیال من...
ما را در سایت سایه ی خیال من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setareya بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 2 اسفند 1397 ساعت: 5:31

  (افسانه)   1 در شبِ تیره، دیوانه ای کاو دل به رنگی گریزان سپرده، در درْه ی سرد و خلوت نشسته همچو ساقه یْ گیاهی فسرده می کند داستانی غم آور. 2 در میانِ بسْ آشفته مانده، قصه ی دانه اش هست و دامی. وز ه سایه ی خیال من...
ما را در سایت سایه ی خیال من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setareya بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 2 اسفند 1397 ساعت: 5:31